۳- کارگاه چکامه نگاری
کارگاه چکامه نگاری تارخ ادبیات ایران-جلسه دوم
رباعیات خیام از لحاظ فلسفي ، ٓانچنان عمیق و پر مغز و گوياست كه براستي حیرت انگیز مي باشد .اسرار ازل –راز وجود افرينش ، معماي هستي و …از جمله مسأيل فلسفي است كه فكر خیام را بخود مشغول ساخته استٓ
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من وين حرف معما نه تو خوانی و نه من هست از پس پرده گفتگوی من و تو چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من
تالش خیام در زمینه هاي فلسفي بر محور مشكالت و معماها و مجهوالت دور مي زند و سعي او برٓانست كه حقايق تلخ را بزباني ساده و همه فهم بیان كند و براي حل معضالت ، راه حل هاي منطقي و قابل قبول ارأيه دهد .
به هر حال اين پي گیريها و جستجو ها ، نشانه ٓانست كه خیام داراي يك انديشه و سلیقه مخصوص فلسفي مي باشد و درباره كأينات و جهان هستي با هوشمندي و فراست به مطالعه و نتیجه گیري دست مي زند و مسأيل دينی را احیانا بديده تمسخر می نگرد .يا به بیان ديگر در مسأيل ديني رياكاري نمي كند و به جاهالن عالم نما بي هیچ ترحمي مي تازد ،
از نظر گاه خیام فیلسوف ، هستي و پیدايش در مرگ و نیستي تجلي مي نمايد و راه زندگي به سرزمین مرگ منتهي مي شود كه خود سر منزلي مبهم و مرموز است
، در نتیجه ي پژوهشهاي مستمر و تحقیقات سالیان دراز عمر به اين نتیجه رسیده است كه براي درك بعضي از مسأيل مهم ، فكر بشر محدود است و چنین استدالل مي نمايد كه ما نمي دانیم از كجا ٓامده ايم و به كجا خواهیم رفت ، ٓانانكه رفته اند خبري نیاورده اند و عالوه اسرار ازل را نه تو داني و نه من چه كسي مي تواند به اسرار پي ببرد ، و گاه همین اسرار معماگونه را هم نفي مي كند و معتقد مي شود كه اگر اسراري هم باشد در زندگي چه تاثیري دارد ؟ و براين پايه :نتیجه مي گیرد كه چرا
انسان بیهوده به امید فرداي موهوم و نا ٓامده غصه مي بخورد
و باالخره “بهره گیري از دم گذاران زندگي را توصیه مي كند ” .چون حقیقت زندگي را به جز “دم “چیز ديگري نمي داند و با بلند نظري و ٓاگاهي توصیه مي كند كه براي چنین وضع “مضحكه “كه “زندگي “نامیده شده است ، نبايد درد و رنج را تحمل نمود و خود را دچار غصه و اندود كرد .راه چاه را در “خود بودن “و “خوش زيستن “مي داند و اعتقاد داد ، زماني
لذت بخش خواهد بود كه ٓادمي از قید ساخته و پرداخته هاي ذهني برهد .
از دي كه گذشت ، هیچ از او ياد مكن فردا كه نیامدست فرياد مكن بر نامده و گذشته بنیاد مكن حالي خوش باش و عمر بر باد مكن
خیام، اگر ز باده مستی، خوش باش؛ با ماهرخي اگر نشستی، خوش باش؛ چونعاقب ِتکارجهاننیستیاست، انگار که نیستی، چو هستی خوش باش.
کارگاه چکامه نگاری
خیام به قضا و قدر و سرنوشت و ٓانچه كه بوده و خواهد بود و يا اتفاق خواهد افتاد احتماال عقیده داشته و بحث در اين مورد را بي فايده دانسته است و مي گويد :
تا كي زچراغ مسجد و دود كنشت؟ تا چند زيان دوزخ و سود بهشت ؟ رو بر سرلوح بین كه استاد قضا روز ازل ٓانچه بودني بود نوشت.
به نظر خیام ، زندگي حالتي است بین مستي و هشیاري و در هشیاري خوشي هايي پنهانند و در مستي و بي خبري عقل دچار نقصان مي شود .
گر می نخوری طعنه مزن مستانرا بنیاد مکن تو حیله و دستانرا تو غره بدان مشو که می مینخوری صد لقمه خوری که می غالمست ٓانرا
تا هشیارم طرب زمن پنهانست چون مست شدم در خردم نقصاست حالي است میان مستي و هشیاري من بنده ٓان كه زندگاني ٓانست
خیام مردي است دنیا ديده و سرد و گرم کشیده.خیام خوش بودن را توصیه مي كند و به فرداي نیامده و گذشته از دست رفته نمیانديشد
گردٓاورنده :هستی ذوالرياستین نعمت اللهی
تا كي غم ٓان خورم كه دارم يا نه؟ وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه پركن قدح باده كه معلوم نیست كاين دم كه فرو برم برٓارم يا نه
من بی می ناب زيستن نتوانم بی باده کشید بارتن نتوانم من بنده ٓان دمم که ساقی گويد يک جام دگر بگیر و من نتوانم
گويند کسان بهشت با حور خوش است من میگويم که ٓاب انگور خوش است اين نقد بگیر و دست از ٓان نسیه بدار
کاواز دهل شنیدن از دور خوش است