شعر و کلام دکتر ناصر سعادت لاجوردی
غزل شب چهل
شب بدر کوبید دختری با چشم گریان سرک
دست نمناکش بروی شیشه ها ره نشانی زد زغم و اندیشه ها
دست نمناکش بروی شیشه ها ره نشانی زد زغم و اندیشه ها
وز ورای شیشه های مه زده راهی راه کبود غم زده
چشم های بی فروغش پر کشید
چشم های بی فروغش پر کشید
شب ، چون روسپیّ نا امید دست بر خوی و سرشت خود
تا کشد رنگی چو رنگ خود پلید بر سر شهر غم و ماتم زده
سر کشدبر هر دلی کو زنده است بر سر هر کوی و بر زن سر زند
سر زند بر هر سرایی هر دری بانگ تکفیر سپیدی بر زند
شب بکوبد خشمگین و خشمناک شب بکوبد روی گل بن روی خاک
شب بکوبد روی چشم تابناک شب زند تیر هلاک
شب بکوبد روی چشم تابناک شب زند تیر هلاک
اندر این کنج غم سرداب زهر بستری است از کاه و خاکستر
بستری چون روی بد کاران دهر طفلکی معصوم،در بستر
بستری چون روی بد کاران دهر طفلکی معصوم،در بستر
کودک از پستان مام روزگار نا گرفته،جز که،اندک جرعه ای
حالیا در بستر نابودی است در کمند دیو خون آشامه ای
حالیا در بستر نابودی است در کمند دیو خون آشامه ای
دخترک نالان و زار اندر غمش سر بگرداند،به اه و ناله ای
می گشاید بازوان خسته را می فشارد دست سرد بسته را
چار قل بر لب ، میدمد بر صورتش
کودک درمانده با لبخند مهر مینوازد چهره و سیمای او
میخزد در دامن او همچو سحْر می خرامذ بر بر و بالای او
دخترک درزیر لب نجوا کند بارللها نامه ات بس دیر شد
صبح امیدم ،نوید روشنی در کدامین آسمان در گیر شد؟
بارللها این شب بیم و هراس کی به پایان میرسد ؟
بارللها کودک زندانیم هرگز آزادی به خونش میرسد؟
روشنایی از ورای جنگل جهل و ستم هر گز آیا پرتوی
برفراز بام و بومش میرسد؟
نور آزادی جوابش رعد وار پیکر برج و حصار دیو را در هم شکست
آذرخش پاسخش دژ را شکست هان، کلید روشنی قلب ا ست و دست
آن کلید دژ شکن دستان توست
آن سرای روشنی در جان توست
بتاریخ تحلیف ترومپ Jan 20 2017
ارادتمند ناصر سعادت لاجوردی
Cialis Viagra Per Donne order cialis online Prix Du Cialis 20 Mg Cialis Tiempo En Hacer Efecto