شام غریبان

WP_20160706_002شام غریبان



داستان کوتاه از کتاب نبض نوشته فریده نزاکتی (جهان بین ) اهواز 1358

خاله ملوک برو رویی داشت . کمی تو پر و گوشتی . با موهای بلوطی و پوستی روشن و صاف. بچه دار نمی شد . مرا مثل اولاد خودش دوست داشت. اگر پدرم می گذاشت ، هرجا می رفت میخواست مرا هم همراه خودش ببرد. انگار روضه خوانی بزرگی بود منزل یکی از پولدارهای کرمانشاه. خاله با اصرار زیاد اجازه مرا از بابا گرفت. یکی از چادرهای خآودش را برایم از بالای سر تا زده بود و کمابیش چادر را اندازه ام کر. چنده بود. از خنکی داخل چادر کیف می کردم. از روی پل شیرو خورشید رد شدیم و خیلی زود رسیدیم و درست زیر منبر ، یکی از دسته خواهرچه های خاله به او جا داد. برایش جا گرفته بودند.
دیوارهای حیاط را با پارچه سیاه پوشانده بودند. تمام حیاط را فرش کرده بودند. دور تا دور منبر خانم های متشخص و زیبای شهر نشسته بودند. حرف و نقل خاله با دسته خواهرچه هایش تمامی نداشت تا که آقا سر منبر آمد. بگمانم غروب روزعاشورا بود، شام غریبان.
آقای سیدی با عمامه سیاه سر منبر رفت . از حسین می گفت و از زینب. همه را بگریه انداخت. مرا هم. خیلی سوزناک می خواند و صحنه عاشورا را تعریف میکرد. بعد چای آوردند و بعد خرما در سینی گرد ورشو. یواش یوش آفتاب زرد می شد. در این فاصله دو آقای دیگر هم سر منبر رفتند ولی انگار همه منتظر یک آقا بودند ، آقا لسان. غروب شده بود و هوا تاریک روشن بود. آقا لسان با سلام و صلوات سر منبر رفتند و ازعلی و اولاد علی گفتند ، از حسین و عاشورا و هفتاد ودو تن، از زینب و شام غریبان. دیگرتاریک تاریک شده بود. گریه ها به مویه و شیون بدل شد. خود آقا لسان هم گریه میکرد. برای غریبی حسین برای غریبی زینب و طفلان مسلم. همه در دریای درد غوطه می خوردند و بر زانوها و سینه هایشان می زدند. وقتی به توصیف دقیق شام غریبان رسید، دسته ای کبوتر سفید را بر فراز خانه و به سوی منبر رها کردند. پرنده ها بالای سرمان می چرخیدند ، بر روی منبر می نشستند و بر می خاستند. آقا صدا زد و چراغهای زنبوری را خاموش کردند . تاریکی بر همه جا سایه افکنده بود و صدای غمین و پر جذبه آقا همه را سحر کرده بود. صدایش قوی و زیبا در تمامی جان ما رسوخ کرده بود.
آقا لسان ، همانطور که چشم به او دوخته بودم و در هاله تنها شمع روشن مجلس ، از کنار منبر او را میدیدم که بر سرش می کوفت . یک باره عبایش را کنار زد و گریبانش را درید. چنگ زد و یقه پیراهن سفیدش را پاره پاره کرد و همانطور که کبوترها بر بالای منبر می پریدند از روی منبر به پایین روی زنها افتاد. فریاد و ضجه زنها بآسمان برخاست و بعد این زنها بودند که چنگ انداختند و پیراهن و عبای آقا ، سید اولاد پیغمبر را تکه تکه کردند و به تبرک بردند. هر تکه کوچک به دست کسی افتاد.خاله جان یک تکه به اندازه یک کف دست گیر آورده بود که بعدا با دوستش نصف کرد. گیر کی می آمد ؟ تبرک بود پیراهن آقا، تبرک بود وقتی که در جذبه عشق حسین به بیخودی رسیده بود و گریبان چاک داده بود.
زمان در نظرم کش می آمد. تا حدی ترسیده بودم ولی خاله کنارم بود به او چسبیده بودم . همچنان همهمه گریه و درد در میان زنها و عزاداران ادامه داشت. آقا در تاریکی و در میان بهت ، در میان زنها افتاده بود و آنها لباس را به تنش تکه تکه کرده بودند. صدای ضجه و آهنگ حسین حسین قطع نمی شد . زنها همچنان به سرو سینه شان می زدند.
بعد صدای دوری به گوشم خورد صدای دوری آمد : اعوذ بالله من الشیطان رجیم ، بسم الله الرحمن و الرحیم . دو نفر چراغهای توری به دست به حیاط آمدند . چراغها را بر پایه هایشان آویختند . نوری شدید و زرد . آقا را که حالا آرام گرفته بود و بهت زده می نمود خلعت بر تن کردند و عبا بر دوش نهادند و از پله های منبر بالا بردند. همه از ته دل صلوات فرستادند. الهم صلی علی محمد و آل محمد.الهم صلی علی محمد و آل محمد . الهم صلی علی محمد و آل محمد.
به خانه که رسیدیم خاله جان خیلی ساکت و گرفته بود . همیشه بعد از اینکه از روضه برمی گشت سر حال می شد. می گفت رفتیم برای سیدالشهدا گریه کردیم دلمان باز شد ولی این دفعه عجیب بود. بی بی که آمد متوجه شد دخترش ساکت و غم زده است .پرسید چی شده؟ روضه چطور بود؟ خاله جان بحرف آمد و همه محیط و همه لحظات را برای بی بی نقاشی کرد و بعد به آنجا رسید…………
همه جا سیاه و سرد بود. آقا لسان گریه می کرد و برای مظلومیت سیدالشهدا گریبان چاک داده بود . دریای اشک از چشم همه روان بود. یادم نیست که بیهوش شدم یا به بیخودی رسیدم . چشم باز کردم آقا لسان را دیدم کفتر شده بود و بر لبه طاق نما نشسته بود . چراغها را روشن کرده بودند و دنبال آقا در میان جمعیت می گشتند . آقا آب شده بود و به زمین فرو رفته بود. همه ساکت و بهت زده بودند . تنها من می دانستم چی شده. اقا کفتر شده بود و لبه طاق نما نشسته بود. ساکت نشسته بود حتی بغبغو هم نمی کرد. چشمهایش سرخ سرخ بود . انگار از چشمهایش خون می ریخت . هیچوقت کفتری به این سفیدی ندیده بودم .
بهت زده به خاله نگاه کردم .

Comments

شام غریبان — 15 Comments

  1. Faytech North America is a touch screen Manufacturer of both monitors and pcs. They specialize in the design, development, manufacturing and marketing of Capacitive touch screen, Resistive touch screen, Industrial touch screen, IP65 touch screen, touchscreen monitors and integrated touchscreen PCs. Contact them at http://www.faytech.us, 121 Varick Street, New York, NY 10013, +1 646 205 3214

  2. MetroClick specializes in building completely interactive products like Photo Booth for rental or sale, Touch Screen Kiosks, Large Touch Screen Displays , Monitors, Digital Signages and experiences. With our own hardware production facility and in-house software development teams, we are able to achieve the highest level of customization and versatility for Photo Booths, Touch Screen Kiosks, Touch Screen Monitors and Digital Signage. Visit MetroClick at http://www.metroclick.com/ or , 121 Varick St, New York, NY 10013, +1 646-843-0888

  3. I want to point out my love for your kind-heartedness in support of men who require help on that situation. Your personal commitment to passing the solution around turned out to be extremely effective and has regularly helped employees just like me to attain their ambitions. Your amazing useful tutorial entails a whole lot a person like me and far more to my peers. Thanks a ton; from everyone of us.

  4. This is really interesting, You are a very skilled blogger. I’ve joined your rss feed and look forward to seeking more of your wonderful post. Also, I have shared your website in my social networks!

  5. Along with every little thing that appears to be building within this particular area, many of your opinions are generally fairly radical. Nevertheless, I am sorry, but I do not subscribe to your whole strategy, all be it radical none the less. It looks to everyone that your remarks are generally not completely rationalized and in simple fact you are your self not even entirely convinced of the argument. In any case I did enjoy looking at it.

  6. I simply want to mention I am all new to blogs and truly savored you’re web site. Most likely I’m planning to bookmark your blog . You surely come with incredible writings. Thanks a lot for sharing with us your web site.

  7. The very heart of your writing while sounding agreeable initially, did not really sit properly with me after some time. Someplace within the sentences you were able to make me a believer but only for a while. I still have got a problem with your leaps in logic and one might do nicely to fill in those gaps. In the event that you actually can accomplish that, I would surely be impressed.

  8. Thanks for sharing excellent informations. Your web-site is so cool. I’m impressed by the details that you¡¦ve on this site. It reveals how nicely you understand this subject. Bookmarked this website page, will come back for more articles. You, my friend, ROCK! I found simply the info I already searched everywhere and simply couldn’t come across. What a perfect website.Portable air conditioners rentals in Chennai

  9. Good day very cool blog!! Man .. Excellent .. Amazing .. I will bookmark your blog and take the feeds additionally¡KI am satisfied to search out a lot of useful information here in the submit, we’d like work out extra techniques in this regard, thanks for sharing. . . . . .water treatment companies